loading...

آئین مستان

متن روضه ورود کاروان به کربلا , متن روضه , ورود کاروان به کربلا , کربلا , متن روضه ورود به کربلا , ورود به کربلا , متن روضه شب دوم محرم , شب دوم محرم , مداحی شب

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1747 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3820 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 425 زمان : نظرات (0)

بسم الله الرحمن الرحیم

یا رب الحسین بحق الحسین اِشف صدر الحسین بظهور الحجة

یا رب الحجة بحق الحجة اِشف صدر الحجة بظهور الحجة

آجرك الله یا بقیة الله،امشب صاحب عزا خود ِ امام زمان ِ،اگه همه ی روضه های سالت بانی ِ عزا امام زمان ِ، امشب دیگه دم در می ایسته و شال عزا به گردن می اندازه، اعتقاد ما بر اینه تا اونها نخواهند كسی وارد مجلسشون نمیشه، امشب بگیم:آقا ممنونم ما رو صدا زدی برا بابات گریه كنیم،همین كه مارو قابل دونستی تو عزای پدرت صدا زدی، این صدا زدن معناش اینه آقا این دو ماه صفر و محرم عزاداری ِ مارو قبول كرده، میگه:شماها خب گریه كن هایی هستید بیایید.

چون مهر به نور خود پیدایی و پنهانی

با آن که ز من دوری نزدیک تر از جانی

در حسن تو مبهوتم از صوت تو حیرانم

تو حضرت داوودی یا یوسف کنعانی 

می خوای سر سلامتی بدی،بسم الله،مولا یا اباصالح، مولا یا اباصالح

من زخم و تویی مرهم، من درد و تویی درمان

من خشکی و تو دریا، من تشنه تو بارانی

من با تو و تو با من، انصاف کجا رفته؟

من کمترم از مور و تو فوق سلیمانی

حالا دست خالیت رو نشونش بده، مولا یا اباصالح، مولا یا اباصالح،آقا جان میدونم امشب شب ِ سختی است براتون، لذا هیچ حاجتی ندارم،اصلاً اومدم مجلس پدر بزرگوارت،هرچی حاجت داشتم رو پشت در گذاشتم،گفتم:بذار امشب برم براش گریه كنم،آقا جان امشب اومدم یه ذره آرومت كنم،اومدم با گریه هات گریه كنم،دیدید آدم بعضی وقت ها میره جایی عزای كسی به اون باز مونده چی میگه:اول حرفی كه می زنی میگی،غم ِ آخرت باشه.آقا جان خیالت راحت دیگه این غم ِآخر شماست،آقا مارو هم توی غمت شریك كن، آقاجان ماروهم صدا زدی برای پدرت گریه كنیم،آی سامرا رفته ها،اگه دیدی گوشه چشمت خیس شد بدون دارند راهت میدن توی حرم،اونایی كه دلتون داره پر میزنه:

السلام علیك یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ .

کیستم من؟ گوهر ِده بحر ِ نور ِ کبریایم

آفتاب ِ سامره، روشنگر ِ مُلک ِ خدایم

آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم

کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم

منظـر ِ حسـن خـدا مصباح انوارُالهدایم

من اباالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده

دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده

در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده

انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده

بشنوید ای آسمانی‌هـا، زمینی‌ها صدایم

من اباالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

من علی بن جواد بن رضا را نور عینم

پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دِینم

گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم

هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم

هم بوَد زهد و کمال و عصمت ِ خیرالنسایم

من اباالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

 من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم

پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم

حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم

حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم

مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم

من اباالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

خیلی ها تا امشب هنوز پیرهن مشكی شون رو در نیآوردن،خیلی ها می خوان این دوماهه ی عزا رو با شما جمع كنند، یا امام عسكری آقا جان، اجازه می دهید از زبان شما روضه بخوانم،دلت آماده ی روضه است،شك نكن امام زمانت هم با گریه ی تو گریه میكنه

دوستان بر من و سوز ِ جگرم گریه کنید

به شرار دل و اشک ِ بصرم گریه کنید

حسنم، پاره جگر مثل عمویم حسنم

بر من و بر عموی ِ خون جگرم گریه کنید

من شهیدم ولی از خصم نخوردم سیلی

همه بر مادر ِ نیکو سیرتم گریه کنید

بعد من مهدی من بی کس و تنها ست

به غریبی ِ یگانه پسرم گریه کنید

یا امام حسن عسكری حق داشتی دم مرگ یاد ِ فرزندت باشی،آخه كودك توی اون سن ِ كم نیاز ِ به بابا داره، چی می خوام بگم؟دلت رو ببرم كربلا،می خوام بگم:یا امام عسكری،شما دم آخر نگران بچه ات بودی،هر پدری نگران ِ بچه اش ِ، زود اهل روضه، روضه رو میگیرن،رو هوا روضه رو بزن، آقا جان خدا رو شكر بعد ازشهادت ِ شما،پسر ِشما، مهدی ِ شما، از نظرها غائب شد،كسی مهدیت رو اذیت نكرد، مأمورین اومدند اما امام زمان رو پیدا نكردن،خدا رو شكر هنوز آقای ما هست، هنوز آقای ما سالم ِ، كسی نتونست بچه ات رو اذیت كنه، اما كربلا حسین روی زمین افتاده،همچین كه بچه هاش اومدن دور ِ بدن،امام زمان شما یه پسر ِ چند ساله بودید،از نظر غائب شدی كسی صدمه نزد،اما كربلا دختر ِ حسین، خانم سكینه میگه:افتادم روی بدن،كی اومد دورش؟ می دونی چه كردن؟ نوازش نكردن، چه كردن؟ فجروها عن جسد ابیها (یعنی گرفتن كشیدنش)،یا صاحب الزمان شما پسر بودید،پسرها كمتر از دخترها عاطفی هستند،بازم داغ دیدی اما باباتو زخم دار ندیدی،باباتو مجروح ندیدی،آقا جان خدارو شكر یه زخم به صورت و بدن بابات ندیدی،اما قربون اون دختر ِ سه ساله ای برم كه وقتی كه سر ِ بریده رو بغل كرد:

بابا دخترت از دنیا بریده

بدون ِ تو خوشی ندیده

ببین همه موهام سفیده

بابا

خوشی به قلبم دست رد زد

یه بی حیا بهم لگد زد

من بد نكردم ولی بد زد

یه مرتبه دیدن لب هاشو گذاشت رو لبهای پاره پاره، ای حسین.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 759 زمان : نظرات (0)

حاج محمدرضا طاهری

 

ماه غم است و می کشی از سینه آه را

خم کرده است آه غمت قد ماه را

صاحب عزاترین عزادارها بیا

از زبون همتون میگم، همین براتون امشب بسه:

صاحب عزاترین عزادارها بیا

تا بر دلم نگاه کنی این دو ماه را

این حرف تو بود، حالا این حرف من:

سدّ گناه بسته به من راه اشک را

ضامن شو و بگو که نبندند راه را

تا اندکی شبیه تو باشیم این دو ماه

بر تن نموده ایم لباس سیاه را

عمریست دست  چادر زهراست بر سرم

بخدا اگه این سایه ی پر مهر و عطوفت مادر نبود، اسم یه نفر از مارو نمی نوشتند بیاییم تو مجلس ابی عبدالله، آخه من کجا، مجلس حسین کجا؟سفره ی شب های محرم مگه هر کسی میتونه بیاد سر این سفره بشینه اشک بریزه. آقا:

عمریست دست  چادر زهراست بر سرم

از من مگیر سایه این سرپناه را

گفتم حسین و اشک روی گونه ام چکید

فرمود: نشونه ی مؤمنین اینه:جلوش بنشینی، بگی:صل الله علیک یا اباعبدالله، صل الله علیک یا اباعبدالله، صل الله علیک یا اباعبدالله. سه مرتبه وقتی میگی،ناگاه دلش به لرزه می افته، اشکش جاری میشه.

گفتم حسین و اشک روی گونه ام چکید

دیدم که پاک کرده ای از دل گناه را

امام صادق علیه السلام فرمود:اگه به اندازه ی بال مگسی با معرفت برای جد غریب ما گریه کنی، گناهانت رو خدا اگه به اندازه ی کف دریاها باشه،به اندازه ی ریگ های بیابان باشه،به اندازه برگ های درخت ها باشه میبخشه.

آه از دل تو، آه ز چشمان عمه ات

چشمی که دیده واقعه قتلگاه را

هر کی میخواد امام زمان ویژه نگاهش کنه بگه:حسین...... خود امام زمانم باهات میگه:حسین......

نامه که می نوشت دل مضطری نداشت

داره می نویسه: بیا آقا جان، همه باهاتن، همه دل ها با شما هستند

نامه که می نوشت دل مضطری نداشت

غیر از وصال، آرزوی دیگری نداشت

با آب و تاب بر سر راهش نشسته بود

از انتظار، خواب به چشم تری نداشت

در فکر پیشواز عقیله به جنب و جوش

دلواپسی رو سری دختری نداشت

یکباره کوفه ریخت به هم مهر ننگ خورد

اصلا سفیر عشق چنین باوری نداشت

هجده هزار بیعت قبل از اذان شکست

تا قبل از نماز، هیجده هزار آدم اومدند دست بیعت دادند، همچین که جارچی های عبیدالله ملعون تو شهر اعلام کردند، هرکی پا مسلم و پا حسین بمونه،خونش حلال، مالش حلال ،زن و بچه اش حلال ، همه ترس به جونشون افتاد، یک به یک پیچیدند و رفتند، نماز عشاء برگشت، دید فقط دو تا بچه هاش پشتش نشستند، خدا یه عزیزی رو غریب نکنه تو یک شهر، خدا حالا این بچه ها رو چیکار کنم؟با هزار امید مادرشون دستشون رو به دست من داد، سفارسشون رو کرد، یه نفر دیگه نیست، باوفا ها همه رفتند، هانی شهید شده،حبیب و مسلم بن عوسجه هم از شهر رفتند خودشون رو به آقاشون برسونند، تک و تنهاست، در غریبی مسلم همین بس، برا همونی که خطبه های قتل ابی عبدالله رو داد،اومد در خونه ی همون، دق الباب کرد، شبانه، نیمه های شب، در و باز کرد، گفت:اینجا چی می خوای؟شریح قاضی ملعون ، می ترسه. مسلم گفت:هیچ کسی رو توی این شهر ندارم مجبور شدم بیام دم خونه ات، اومدم بچه هام رو امانت بسپارم.آی مردم باید بابا بشین بفهمید یه بابا بچه اش رو پهلوی عزیزترین کسی هم بخواد بذاره دلش شور میزنه، دوتا گل پسرهاشو دست دشمن سپرد، شریح گفت:پس سریع برو تا مأمورها نیومدند.دیدند هی یه قدم میره،دوباره برمی گرده پشت سرش رو نگاه میکنه. گفت:چرا نمیری؟فرمود:شریح اینها امانتند، شریح یه روزی قافله ی آقام از اینجا رد میشه، اینها رو دست  حضرت زینب سلام الله علیها بسپار.

هجده هزار بیعت قبل از اذان شکست

در کوچه غیر سایه­ی سر، یاوری نداشت

تا قبل از اینکه راه بیوفتد مسافرش

بازار شهر این همه آهنگری نداشت

کوفه برای نیزه، سر و دست می شکست

تا چند روز پیش ،اگر مشتری نداشت

مشغول جمع آوری سنگ و چوب شد

هر بی حیا که حربه­ی جنگ آوری نداشت

زنجیرهای زنگ زده، نعل  اسبها

بیش از طلا نه، قیمت پائین تری نداشت

خدا کنه اگه قرار باشه ما پای آقامون بایستیم، پای مولامون بایستیم، امام زمان داره دنبال یار داره میگرده،صدای هلْ منْ ناصر هنوز بلند ، حجت خدا دنبال مرد میگرده، حدالاقل مثل طوئه باشیم. این سرش رو به دیوار گذاشته داره اشک میریزه، در رو باز کرد، اینجا چیکار داری؟ مگه زن و بچه نداری؟ تو این شهر ناامن ،اگه الان سربازها تو رو اینجا ببینند، برا منم بد میشه، جلو در خونه ی من نایست، برو. یه نگاه غریبانه ای کرد، گفت:من که توی این شهر کسی رو ندارم. گفت:حالا چی میخوای؟ گفت:یه ظرف آب داری به من بدی؟ آب رو آورد بهش داد، آب رو نوش جان کرد. طوئه گفت:حالا برو. دید هنوز ایستاده.گفتم مادرجان من کسی رو ندارم توی این شهر. گفت:حالا کی هستی شما؟ گفت: من مسلمم، سفیر ابی عبدالله.گفت:خاک بر سرم، سفیر حسین اینقدر غریب. وای هیچکی دور و برت نیست؟اینها که همه برات دست و سر می شکستند،تا چند ساعت پیش همه می گفتند:بیا خونه ی ما. دیدند مسلم هی دست رو دست  میزنه، میگه: بشکنه دستم، خودم برا آقام نوشتم بیا. گفتم:دست زن و بچه ات رو هم بگیره بیا، دست زینب رو هم بگیره بیا، رباب داره شیرخوارش رو میآره، هی حسین.....چه شد در خونه ی طوئه بماند، با چه حیله و نامردی بردنش بماند، حالا بالا دارلاماره است، دست هاشو بستند،شیر بچه ی عقیله،مگه کسی حریف مسلم بود. حلا غریب وار ایستاده، فرمود: به من اجازه می دهید دو رکعت نماز بخونم. گفتند:بخون، نماز خواند رو به قبله ایستاد، این سلام هایی رو که می دهی، اولین سلام توی این عالم رو ، اول سفیرش داد، صدا زد:السلام علیک یا اباعبدالله،دیدند داره اشک می ریزه،یکی به طعنه گفت:به تو هم میگن یار حسین؟ حسین دلش رو به کیآ خوش کرده، دیدی مرگت نزدیک شده داری اینطور گریه میکنی؟فرمود:من برا خودم گریه نمی کنم. ای کاش لااقل سه ساله رو نمی آورد.

کوفه نیا حسین جان، کوفه وفا ندارد

کوفی  بی مروّت، شرم و حیا ندارد

انداختند از سوی دارلاماره اش

بر خاک کوچه، روی تن امّا سری نداشت

بستند در طناب و کشاندند هر طرف

از زخم سنگ بازیشان پیکری نداشت

از پا به دار کوفه، سرش بین راه شام

تکفیر گشته ،عاقبت بهتری نداشت

روزی که جشن  نامه گرفتند کوفیان

در جمع بسته­ی اسرا، دختری نداشت

براش یه کاسه آوردند، بالای دارلاماره، لب پاره، دندان شکسته داره خون میاد، آب پر از خون شد، دوباره بردند و آوردند، سه بار نشد. فرمود:من بهره ای از این آب ندارم. آره مسلم، اگه آب می خوردی باید به وفای تو شک می کردیم. تو آب بخوری، اربابت تشنه لب جون بده. اما روضه اینه، حدالاقل اینجا براش آب آوردند، دستش دادند، چند روز بعد وقتی آقاش تو گودال افتاده بود، می اومدند آب ها رو دور گودال خالی می کردند. حسین.....اشک هاتو روی دست بگیر، دست های گداییت رو بالا ببر، هرکجا نشستی اللهم عجل لویک الفرج

 روضه شب اول محرم و شهادت مسلم بن عقیل (ع) - ماه غم است و می کشی از سینه آه را - حاج محمدرضا طاهری

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2248 زمان : نظرات (0)

حاج حسین سازور

 

بریم در خانه ی زین العابدین علیه السلام

السلام علیک یا سیدالساجدین قربون قبر تاریکت برم قربون قبرستان تاریک بقیع برم

دل خسته در گفتگوی بقیع

زند پرسه شب ها به کوی بقیع

زاعماق جان محبان پرد

پرستوی دل ها به سوی بقیع

همی ترسم آید زمان رحیل

بماند به دل آرزوی بقیع

ای مردم،کاش امشب یه وضعی فراهم میشد این جمعیت میرفتیم پشت بقیع گریه می کردیم

سحر آید از مهر و سجاده

شمیم دل افزای بقیع

الا سیدالساجدین از کرم

گره زن دل ما به سوی بقیع

شود حک براین سینه ی آتشین

سلام علی سید الساجدین ...

یکم شعر بخونم،اگه حقشو ادا کردید دیگه روضه نخونم

تا اشک هست در بصرم گریه می کنم

با این توان مختصرم گریه می کنم

تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم

با خون مانده در جگرم گریه می کنم

رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد

یا لحظه ای که طفل گلوبند می خرد

یا مادری که کودک شش ماهه می برد

با هرچه هست دور و برم گریه می کنم

آی .....

از خنده های حرمله زجری کشیده ام

به خدا قسم،روضه ی امام سجاد؛آدم با شرم و خجالت میخواد بخوونه منتهی چی کار کنیم ما چاره ای نداریم مردم باید بدونن با آل پیغمبر چی کار کردن

از خنده های حرمله زجری کشیده ام

من که عقیله را سر بازار دیده ام

بر درد های عمه ی قامت خمیده ام

بر غربت بزرگ حرم گریه می کنم

شما رو به خدا امشب با امام سجاد گریه کنید حضرت 40سال برا حسین گریه کرد کنیزش می گه آقا بس نشده این همه گریه کردی؟آب می بینی گریه می کنی،غذا می بینی گریه می کنی فرمود ساکت باش یعقوب یازده پسر داشت،یکیش یوسف بود چند وقت از نظرش دور شد میدونست یوسف زنده است؛سه بار چشماش از گریه سپید شد من بالای نیزه هجده سر یوسف دیدم ...

ناموس خود به ناقه ی عریان که دیده است

آتش میان زلف پریشان که دیده است

افتادن قطار اسیران که دیده است

عمریست با غم سفرم گریه می کنم ...

باید چه کرد بین گلو آه و ناله را

زخم عمیق پهلو و بازوی لاله را ...

مردم ... مردم ...

خیلی زدن خواهر من را،سه ساله را

با یاد رقیه،با پسرم گریه می کنم ...

سید ها ببخشن،محاسن سپیدا ببخشن ...

وقتی عقیله وارد بزم شراب شد 2

وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد

روی سرم تمام زمانه خراب شد

بر خاک ریخته به سرم گریه می کنم ....

به خدا همه مصیبتای کربلا عظیمه امام وقتی بهش گفتن کجا سخت تر گذشت فرمود:الشام الشام الشام ... آبروی مارو بردن ... آبروی ما رو بردن ....

یادم نمی رود پدرم را پیاده بود

هر طور بود روی دو پا ایستاده بود

بر نیزه ی غریبی خود تکیه داده بود

بر حال غریبی پدرم گریه میکنم

زود از شام بیایم بیرون مصیبتش عظیمه

عمامه اش به خاک لگد مال مانده بود

خیلی غریب در ته گودال مانده بود

با کام تشنه زخمی بی حال مانده بود

از اوج روضه با خبرم گریه میکنم

بالم زمان پا شدنم تیر می کشد

از داغ زهر کل تنم تیر می کشد

حالا که تشنه ام بدنم تیر می کشد

بزارید من یه جمله روضه ی امام سجاد رو بخوانم یا الله یاالله یاالله...

مردم من روز دوازدهم خودم رو رسوندم کربلا؛دیدم بدن ها همه عریان افتاده ... همه رو غارت کردن ... بین بدن ها گشتم بابامو پیدا کردم ... نگاه کردم دیدم دست هاش بریده ... رگ ها بریده ... بدن پر از زخمه ... خودمو انداختم رو بدن بابام ... رگ های بریده رو بوسه زدم ، هی گشتم دورو برم،یه چیزی پیدا کنم این بدن رو جمع کنم .... گفتم بنی اسد حصیر دارید بیارید .... بابامو جمع کردم .... میان حصیر گذاشتم .... مردم من امامم میدونم عالم به غیبم ... دیدم یه عضو بدن کمه .... سر که بالای نیزه ست ... اومدم دورو بر کربلا هی نگاه کردم .... بنی اسد گفتن(آقا چی گم کردی؟)گفتم ساربان کربلا میخواست انگشترو ببره ... انگشت بابامو قطع کرد ....

آی حسین 

روضه شهادت امام سجاد (ع) - دل خسته در گفتگوی بقیع - حاج حسین سازور

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2346 زمان : نظرات (0)

سید مهدی میرداماد

 

دست کوتاه منو دامن احسان شما

سربلندم که شدم سر به گریبان شما

ای ....

سرخوبان جهان خاک ره زائرتان

جان عیسی نفسان باد به قربان شما

ان شاالله به لطف این جلسات یه نگاهی،یه لطفی هم به ما کنن ؛ اگه شما نگا کنید ما هم میتونیم یه گلی بشیم تو این گلستان، 25 شبه داریم گریه می کنیم

خار گل می شود از یک نگه رحمتتان

کرمی،تا که شوم خاک بیابان شما ....

ای ... آقاجان ... مولای من ....

گر بپرسند به محشر ...

همه ی این ابیات مقدمه ی این یه بیته

گر بپرسند به محشر سمتم را

گویم که غلامی زغلامان غلامان شما ...

تاصف حشر لبش خندد و چشمش گرید

خاصیت نوکری در خونه اهل بیت اینه

تا صف حشر لبش خندد و چشمش گرید

هر که افتد نگهش بر لب خندان ....

یه مثال بزنم برا این یه بیت،سعید ابن عبدالله وقتی افتاد رو زمین؛ابی عبدالله سرشو بغل گرفت،یه نگاه کرد دید سیدالشهداست صدا زد اوَفَیْتُ یا اباعَبْدِاللَّه؟ یا من وفا کردم ؟بعضی از نقل ها میگه صدا زد ارضیت منی یا اباعبدالله؟آیا راضی شدی ازمن؟ میگن ابی عبدالله یه لبخندی زد یعنی راضی ام ازت سعید یه جمله ای بهش گفت که نمی دونم چه جوری میشه این جمله رو براش ارزش و اعتبار معیین کرد صدا زدی اَنْتَ اَمامِی فِی الْجَنَّهِ دیگه ازین بالاتر؟ تو بهشت تو جلوی منی ... تو مقابل منی  تو روبروی منی ... داره تو خون خودش میغلته ... اما دیدن یه لبخند زد ... ای حسین ....صدا نالت برسه کربلا ... چیزی نمونده تا آخر محرم ...

 تا صف حشر لبش خندد و چشمش گرید

هر که افتد نگهش بر لب خندان شما

با این یه بیت برم روضه ی امشب و التماس دعا

بحر از سینه کشد ناله به سوز دلتان

آب خون گریه کند بر لب عطشان شما ....

ای تشنه لب .... حسین حسین حسین ....

عشق زینب .... حسین حسین حسین ....

ای بی کفن ....

امروز امام باقر باباشو کفن کرد... میگن داشت باباشو غسل می داد(زود بردمت سر اصل مطلب گرچه روضه زیاده و حرف زیاد) قربونت برم آقا جان نگاه کردن دیدن امام باقر داره بدن رو غسل میده و اشک میریزه ان شاالله هیچ پسری بدن باباشو غسل نده یاد کنیم همه گذشتگان پدرانمون،شهدا،امام راحل خدا کنه بدن زخمی رو نخوای غسل بدی ... هر کاری میکنی خون بند نمیاد ... قربونت برم امام باقر، بعد این همه سال ... دیدن گریه می کنه  چیه آقا ؟؟گفت هنوز جای غل و زنجیر روی بدن بابام هست ... هنوز جای سلسله و غل جامعه روی بدنش هست .... ببرمت کربلا .... امام باقر بعد 40 سال ، جای زنجیر دیدی صدای ناله ات بلند شد ... یه روزی بابات زین العابدین بدن باباشو داخل قبر گذاشت دید رگ ها تازه است .... زخم ها تازه ست ... لب ها رو روی رگ های بریده گذاشت ...

ای حسین .....

 

روضه شهادت امام سجاد (ع) - دست کوتاه منو دامن احسان شما  - سید مهدی میرداماد

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 564 زمان : نظرات (0)

حاج محمود کریمی

 

دست رو شونه ی عباس و علی اکبر،هی میومد پایین..." لحظه به لحظه  میومد پایین،دور و برش رو نگاه میکرد،حس خوب و زیباییه برا حضرت زینب...مادرم کجاست نوه هاشو ببینه؟قربون صدقه همشون میرفت ..." تازه رو زمین قرار میگرفت عصمت الله کوچیکا میومدن،عبدالله ابن حسن میومد... جوون ترا،کوچیکترا میومدن دست رو سینه،درسته عمه جانشونه،خیلی باهاش مانوسن،خانوم خیلی باهاشون راحت و مهربونه اما زینبه..." هیچ کس اندازه بچه های علی عمشونو نمیشناسن..." با بفرما بفرما؛همه ی عالم به دربار حسین داره نگاه میکنه،فرشته ها صف کشیدن برا پیاده شدن زینب،وقتی پیاده شدن،آروم آروم هم میومدن،بچه ها رو میگرفتن، شیرخواره رو میگرفتن،محملا رو مینشوندن،آروم آروم..." اینه که دارم میگم حضرت زینب سلام الله علیها از محمل پیاده شدند،محمل رو باید اول تصور بکنی،شتر رو  اول مینشوننا" این ارتفاع نشسته ی شتر خانوم پیاده شد اینطوری با سلام و صلوات نه از اون بالا..." دیگه ببین بچه میخواد پایین بغلش میکنند..." اون ناقه ی ایستاده مال بعد یازدهمه" خیمه ها علم شد،خیمه ی اصحاب معلوم شد،همه با فاصله،یعنی تو بیابان هم اندرونی و بیرونی،خیمه ها رو زون،سر حسین و زینب یه مقداری خلوت شد،بعضیا نوشتند هفتاد شتر فقط اثاث و لباساشون بوده،اصلا قرار بوده برن کوفه زندگی کنند" اثاث کشی بود،کار داشت پیاده کردن هفتاد شتر،بعضی نوشتند صدو پنجاه شتر،کار داشت،ولی این همه بارها رو دو دقیقه بردند......

سفارشای لازم شد،زینب و ابی عبدالله فاصله سنیشون زیاد نیست ولی یه جورایی خانوم حضرت زینب نسبت به ابی عبدالله مادرانه رفتار میکرد،حسینم مادرانه بهش نگاه میکرد،درسته حسین امام زینبه ولی یه جوری به زینب نگاه میکرد همه انگار دارن به فاطمه نگاه میکنند ...تو گیرو دار داخل خیمه و زن ها ابی عبدالله فرمود: زینب جان یه چند لحظه تشریف بیارید خانوم آمد جانم حسین،به قول خودمون بریم قدم بزنیم،حالا من نمیگم چی فرمودند" شروع کرده مقدمات موضوع رو داره میگه؛یه جایی رسیدند نمیدونم مقام شهادت علی اکبر،چند جمله ای ردو بدل شد،دیدند ابی عبدالله اشاره کرد به زمین،خانوم حضرت زینب شروع کرد به گریه کردن،همه هم دارن نگاه میکنند،کسی هم جرات نمیکنه بره جلو،خصوصیه" خواهر و برادر دارن صحبت میکنند؛زیر بغلشو گرفت، با نوازش رفتند،مسیر عوض شد، شاید داره میگه بچه ای که شیر نخورده دارم میارم آب بهش بدم،خانوم زینب نشست،ابی عبدالله بلندش کرد دارن میان طرف علقمه،اشاره کرد به نخلستان ها،برگشت یه نگاهی از دور به عباس کرد،دونه دونه رو داره شرح میده،جلوتر رفتند رسیدند به گودال،دیگه شروع کرد به حرف زدن؛دیگه زینب نشست،دیگه حسین نشست،چی دارن میگن؟

آن قدر چکمه به پهلوش زدن نامردان

نیزه و تیر به بازوش زدن نامردان

با عصا بر لب و ابروش زدن نامردان

پنجه در طره ی گیسوش زدن نامردان

خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید

مادرش از نفس افتاد سپس داد کشید

هر چه که دور و برش بود به غارت بردند

شال سبزی کمرش بود به غارت بردند

آه! عمامه سرش بود به غارت بردند...

حسین......

روضه شب دوم محرم ورود کاروان ب کربلا - آن قدر چکمه به پهلوش زدن نامردان - حاج محمود کریمی 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 646 زمان : نظرات (0)

دکتر میثم مطیعی

 

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ....

فریاد یا محمداه....حسین رسید به کربلا...

وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

ای کاش مثل فردا کربلا بودم...با رفقام جارو میکردم..آب میپاشیدم...همچین که قافلت از دور میرسید یه نگاهی به من میکردی،منم دست ادب به سینم میگذاشتم،صدا میزدم: اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

گر سوخته است بال و پرت فابک للحسین

افتاده داغ بر جگرت، فابک للحسین

اگه قراره حسین جان بگی یه حسین جان بگو صدات برسه کربلا،یعنی آقا منم هستم رو منم حساب کن،بدم ولی دوست دارم...حسین جان...حسین جان...امشب میخوایم به وصیت امام رضا عمل کنیم...ای کاش الان کربلا بودم...

شب های جمعه فاطمه

با اضطراب و واهمه

آید به دشت کربلا

گوید حسین من چه شد

نور دوعین من چه شد

مثل فردا چه خبره؟

یه دختری رو محملا

خواب اسیری میبینه

خواب میبینه رو صورتش

گرد یتیمی میشینه

حسین...

رباب لالایی میخونه

الهی اصغر نمیره

اشک قطره ایه که ما رو به دریای رحمت وصل میکنه...اشک چیزیه که پاکمون کنه،چون باطنا وصل به کر میشیم

این اشک رهایت از دل خاک کند

بالت بدهد راهی افلاک کند

تو اشک غم حسین را پاک نکن

بگذار که این اشک تو را پاک کند...

حسین جان...

امام رضا فرمود:یابن شبیب محرم همون ماهیه که اهل جاهلیت حرمتش رو نگه میداشتند" فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ الْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا" اما این مردم حرمتش رو نگه نداشتند،حرمت پیغمبر رو نگه نداشتند" لَقَدْ قَتَلُوا فِی هَذَا الشَّهْرِ ذُرِّیَّتَهُ" بچه هاشو تو همین ماه محرم کشتند" وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ" زنانش رو به اسیری بردن،بارو بنه اش رو غارت کردند..اینجای روایت امام رضا فرمود" فَلَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمْ ذَلِکَ أَبَداً" خدا نبخشدشون... یابن شبیب حالا میخوام یه چیزی بهت بگم حواست باشه.به همه حسینیا تا قیامت برسون." یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ " اگه خواستی برای چیزی گریه کنی برای حسین گریه کن" فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ الْکَبْش"من نمیگم کبش معنیش چیه...من نمیگم مردم جاهلیت قوچ رو چطور سر میبریدند...اما تو اینطور بشنو:ای پسر شبیب اون طوری که سر گوسفند رو جدا میکنند...شب گریه هست...روز اول محرمه،باید اشک گرفت...باید به امام زمان اقتدا کرد که فرمود" فَلاَندُبَنَّکَ صَباحَاً وَ مَساءً"صبح وشب برات گریه میکنم" وَ لَاَبکَینَّ عَلَیکَ بَدَلَ الدُمُوعِ دَمَاً"اگر اشکم خشک بشه خون گریه میکنم.

بگذار ما به جای تو گرییم بر حسین

تبدیل تا که به خون نشود اشک های تو

یا صاحب الزمان

تا هم رکاب قافله ی نینوا شویم

در ابتدای هر سفرت فابک للحسین...

فردا میرسه کربلا...فردا زینب با احترام پیاده میشه.خدا رحمت کنه حاج آقامجتبی تهرانی رو.میفرمود:وقتی زینب از مدینه میخواست حرکت کنه همچین که به دهلیز خانه رسید مردم آمدند بدرقه کنند،ابالفضل آمد درون منزل،شمشیر رو کشید،صدا زد: "ایهاالناس!غضوا ابصارکم"چشماتونو ببندید...(بعضیا فهمیدند...) " و قطعوا رئوسکم..."سرهاتونو پایین بیندازید...دختر علی میخواد سوار بشه...این مرد خدا میفرمود:مردم برگشتند سمت دیوار،سراشونو پایین انداختند...مثله فرداییم با احترام پیاده شد،یکی براش رکاب گرفت...یکی زیر بغلای عمه رو گرفت...

وقتی در آستانه ی پاییز برگ ریز

گل ریخته ست دور و برت فابک للحسین...

مردم من منا بودم...این جنازه ها رو به بدبختی جمع کردند...5000 یاس سفید پرپر شد...این بدنا بالاخره جمع شد...اما منای کربلا رو میدونید چه خبر بود؟! بین این همه مصیبت چیزی نمونده بود زین العابدین جون بده...یه وقت صدا زد:عمه مگه اینا ما رو مسلمون نمیدونند؟بدنای نحس خودشون رو...چی گفت؟!

وقتی در آستانه ی پاییز برگ ریز

گل ریخته ست دور و برت فابک للحسین...

فردا با کمک عمو پیاده شدند،با کمک برادرا پیاده شدند،اما روز یازدهم ....وقتی بدن ها رو دیدندمثل برگ خزون می افتادند...روز اربعین هم وقتی رسیدند کربلا مثل برگ خزون می افتادند..

 روضه شب دوم محرم ورود کاروان به کربلا - گر سوخته است بال و پرت  - دکتر میثم مطیعی

تعداد صفحات : 48

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 61
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 435
  • آی پی دیروز : 676
  • بازدید امروز : 1,398
  • باردید دیروز : 4,533
  • گوگل امروز : 8
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 5,931
  • بازدید ماه : 5,931
  • بازدید سال : 1,320,964
  • بازدید کلی : 19,826,792